ارزشمند ترین چیزهای زندگی معمولاً دیده نمی شوند و یا لمس نمی گردند ، بلکه در دل حس می شوند .
پس از 21 سال زندگی مشترک همسرم از من خواست که با زن دیگری برای شام و سینما بیرون بروم . زنم گفت که مرا دوست دارد ولی مطمئن است که این زن هم مرا دوست دارد و از بیرون رفتن با من لذت خواهد برد . آن زن مادرم بود که 19 سال پیش از این بیوه شده بود ولی مشغله های زندگی و داشتن 3 بچه باعث شده بود که من فقط در موارد اتفاقی و نامنظم به او سر بزنم . آن شب به او زنگ زدم تا برای سینما و شام بیرون برویم .
مادرم با نگرانی پرسید که مگر چه شده ؟
او از آن دسته افرادی بود که یک تماس تلفنی شبانه و یا یک دعوت غیر منتظره را نشانه یک خبر بد می دانست .(((((بقیه داستان در ادامه مطلب)))))
ادامه مطلب...
ارسال توسط نــاهـــــیــد
آخرین مطالب